دل تنها
دوشنبه 90 شهریور 7 :: 11:57 صبح :: نویسنده : رضا
واژه ها حیرانند....واژه ها سرگردان واژه ها بی سامان و دلم می پرسد غمزده شکوه کنان پس چه شد واژه ی شاد؟ روح لبخند کجاست؟ و دلم می نگرد بر دلها و خود، این ، میداند که گناه از قلم و دفتر نیست روح سرگشته انسانی ماست که به هر واژهء غم جان بخشید تا بگرید با بغض یا نِشیند درغم یا که در طعنه بگوید حرفی تا توانی تو به میل دل خود نقدو تفسیر کنی! واژه ها واژهء دیروزی و دیرینه ء ماست ومن این میدانم چاره ای بایدجست باید اما دستی بر سر واژه کشید روح را باز به آغوش گرفت تا به الفاظ و قلم جانی داد تا بگوید همه آن حرفی را که بدل چسبیده ست و دلیل غم ماست باید اما به همه دلها گفت: واژه ها می خندند گر تو خندان باشی واژه ها مجنونند گر تو عاشق باشی واژه ها را ز حصار چه کسی کرده رها؟ ! واژه ها میمیرند گر تو ساکت باشی! موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 100
بازدید دیروز: 113
کل بازدیدها: 336094
|
||